محمد غیاثی


بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

مقاله

 

محمد غیاثی

 

 

 

 

رشته نرم افزار

دو شاهزاده در مصر بودند ، یکی علم اندوخت و دیگری مال اندوخت .

 عاقبته الامر آن یکی علّامه عصر گشت و این یکی سلطان مصر شد . پس آن توانگر با چشم حقارت در فقیه نظر کرد و گفت : من به سلطنت رسیدم و تو همچنان در مسکِنت بماندی .

 گفت : ای برادر ، شکر نعمت حضرت باری تعالی بر من واجب است که میراث پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامون . که در حدیث نبوی (ص) آمده : العلماء ورثـه الانبیاء
من آن مورم که در پایَم بمالند — نه زنبورم که از دستم بنالند
کجا خود شکر این نعمت گزارم — که زور مردم آزاری ندارم ؟

 

 

 

 

 

 

سؤالی که از دیرباز در بین دانش آموزان، آن هم در کلاس انشا مطرح بوده و هست، این است که «علم بهتر است یا ثروت؟» این جمله به ظاهر ساده، از مقطع ابتدایی تا دبیرستان و حتی دانشگاه نیز مورد سؤال است.

به راستی، کدام یک بهتر است؟ علم یا ثروت؟ آیا علم را برای کسب ثروت فرا می گیریم; و یا ثروت را در راه تحصیل علم هزینه می کنیم؟ هر چه سن آدمی بالاتر می رود، زاویه دید در مورد این سؤال بازتر می شود و افق های تازه تری به روی انسان گشوده می شود.

خوب یادم هست که در دوره راهنمایی چنین موضوع انشایی داشتیم. یکی از هم کلاسی ها طوری مشکلات مادی اش را در آن انشا انعکاس داده بود که در پایان انشا اشک در چشم همه حلقه زده بود. و سرانجام هم نتیجه گرفت که ثروت بهتر است.

او نوشته بود: «اگر پول داشتیم، هر روز سیب زمینی نمی خوردیم، به جای میوه گندیده و ارزان، میوه ها و غذاهای سالم می خوردیم. اگر پولدار بودیم، با جورابی که پاشنه و پنجه اش به اندازه سیب زمینی سوراخ شده بود و با کفشی که در روزهای بارانی پر از آب می شد به مدرسه نمی آمدم و.. اگر پول داشتیم، مادرم را به بهترین بیمارستان می بردیم و معالجه می کردیم; آن وقت شاهد جان دادن مادرمان نمی بودیم...»

با کمی تامل درمی یابیم که زیاد هم بی ربط نگفته; ولی اگر همه این گونه فکر کنند، نتیجه چه خواهد شد؟ آیا ثروت به تنهایی کافی است؟ اگر علمی نمی بود تا مانع مرگ مادر او شود، ثروت چه فایده ای داشت؟

آیا فقط با پول می توانست حیات مادرش را از خطر نجات دهد؟...

حال از نقطه ای دیگر به موضوع می نگریم: آیا علم نیز، به تنهایی کافی است؟ در این که علم می تواند انسان را به ثروت برساند، شکی نیست. ولی از چه راهی؟ علمی که فقط برای کسب ثروت باشد، علمی که بدون تعهد باشد، صدها هزار انسان بی گناه را در هیروشیما و ناکازاکی و فلسطین و جنین و افغانستان و... به کام مرگ می فرستد!...

آن کسی که ثروت دارد، ثروت او علم اوست. با آن می تواند علم را به استخدام خود درآورد و هرگونه استفاده ای از آن ببرد.

برای مثال، امریکا را در نظر می گیریم. از خون دل توده مردم، ثروتی انبوه به هم زده و با ثروتش، مغزهای متفکر جهان را در اختیار دارد و از ذهن خلاق و فکر آنان استفاده می کند. همین امر موجب شده که بعضی از کشورها، آمریکا را کشوری با فن آوری بالا بدانند.

و از سوی دیگر، آن که علم دارد، به نوعی ثروتمند است. علم او ثروت اوست. همین قدر که به خاطر علمش، در جوامع بشری مطرح می گردد و از دریای فکر و اندیشه اش همگان بهره مند می شوند، ثروتی تمام نشدنی دارد. پدیده فرار مغزها که نه تنها در ایران، بلکه در اکثر کشورهای در حال توسعه مشهود است، مؤید همین مطلب است; و نشان دهنده ثروتی ذاتی و بالقوه ای است که در صورت مساعد بودن زمینه و عرصه ای برای جولان اندیشه، به فعلیت خواهد رسید و برای صاحب مغز و کشورش ثروتی نگفت به دنبال خواهد داشت.

اگر بخواهیم مطالب فوق را جمع بندی کنیم و به نتیجه ای برسیم باید بگوییم که علم و ثروت مکمل هم می باشند. نه آن و نه این، به تنهایی مشکلی را حل نمی کند. ثروتی خوب است که در خدمت علم باشد و علمی خوب است که در مسیر کمال هدایت شود.

گاه دین به علم و ثروت
در کتاب کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷، روایتی از امام علی (ع) آمده است با عنوان علم بهتر است یا ثروت که عین آن نقل می‌شود. جمعیت زیادی دور حضرت علی(علیه السلام) حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:
یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت ؟
علی(علیه السلام) در پاسخ گفت: علم بهتر است ؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.
مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همانطور که ایستاده بود بلافاصله پرسید: 
-
اباالحسن! سؤالی دارم، میتوانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: علم بهتر است یا ثروت؟
علی(علیه السلام) فرمود: علم بهتر است ؛ زیرا علم تو را حفظ میکند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.
نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همانجا که ایستاده بود نشست.
در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، و امام (علیه السلام) در پاسخش فرمود: علم بهتر است ؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!
هنوز سخن امام(علیه السلام) به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:
-
یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
حضرت علی(علیه السلام) در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.
نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد. حضرت علی(علیه السلام) در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.
با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتما این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد:
یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
امام(علیه السلام) نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد.
همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت علی(علیه السلام) و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد.
در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت علی(علیه السلام) وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید:
-
یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟
امام(علیه السلام) فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.
در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام(علیه السلام) در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.
سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمیگفت. همه از پاسخ‌های امام(علیه السلام) شگفتزده شده بودند که نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید:
یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
امام(علیه السلام) در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.
نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به رو به رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:
-
یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟
نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی(علیه السلام) مردم به خود آمدند:
علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند. فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود.
سؤال کنندگان، آرام و سرافکنده از میان جمعیت برخاستند. هنگامی که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام(علیه السلام) را شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم!
*
البته نقل است که گروهی با قصد و نیت، این افراد را اجیر کرده بودند و به نزد حضرت مولا(علیه السلام) می‌فرستادند تا او را به زعم خود در نزد مردم خوار کنند؛ اما زهی خیال باطل ! روسیاهی به زغال ماند!!


والدین 
شهناز پزشک است. او دو پسر دارد. آرش همسرش نیز پزشک است. این دو در زمان تحصیل در دانشگاه با هم ازدواج کردند و پس از اتمام تحصیل با تلاش توانسته‌اند، حرفه موفقی راه‌اندازی کنند. برای این دو که خود با تکیه بر علم‌آموزی توانسته‌اند به موفقیت دست پیدا کنند، علم ارزش والایی برای فرزندانشان دارد. 
هر چند اغلب والدین فرزندان خود را به کسب علم و گذراندن دوره‌های مختلف تشویق و حتی مجبور می‌کنند، اما به نظر می‌رسد در نهایت، کسب ثروت از طریق همین علوم مورد توجه والدین است. سوده کارمند است. همسرش هم کارمند است. با این حال از همان سال‌های ابتدایی، امکان آموزش فرزندش را در موسیقی و زبان انگلیسی فراهم آورده است. 
کلاس‌های جورواجوری که کودکان از همان سال‌های کودکی می‌گذرانند، موید این نکته است که برای والدین هنوز هم علم و دانش اهمیت بیشتری دارد. هر چند بارها می‌گویند، که پول امکانات بیشماری را به ارمغان می‌آورد. شاید همین دوگانگی باعث سردرگمی بچه‌ها شده است. از یک طرف شان اجتماعی وابسته به پول را می‌بینند و از طرفی اصرار والدین برای تحصیل.
دکتر اورنگ. ف استاد دانشکذه فنی دانشگاه تهران است. او تحصیلات خود را در فرانسه به پایان رسانده. به اعتقاد او الگوی جوانان تغییر کرده است. در گذشته معلمان بزرگترین الگوی بچه‌ها بودند. سطح زندگی آنان هم به شکلی بود که بچه‌ها آرزو داشتند، در آینده چنین شغلی داشته باشند. اما امروزه، حتی فرزندان یک استا دانشگاه، از والدین خود گله دارند که چرا به جای کسب دانش، انرژی خود را صرف به دست آوردن پول نکردند. چون با درآمد معلمی، نمی‌توان بسیاری از ضروریات را به دست آورد.

جوانان پسر و دختر  محصل و ترک تحصیل کرده 
سحر. ن دانشجو است، او معتقد است هر دو. چون هر دو کنار هم تکمیل می‌شوند. علم بدون ثروت فایده ندارد و ثروت بدون علم هم ثروت پوچی است. باید هر دو در تعادل باشند.
مهتاب .س نیز دانشجو است. به اعتقاد او ثروت بهتر است. چون اگر ثروت باشد به بسیاری از چیزهای دیگر می‌توان رسید و موقعیت‌های بهتری به دست آورد.
به گفته محمد عبدالله .ق این سوال از اساس اشتباه است. چون این دو موازی هم هستند و از هم جدا نیستند. بسیاری یکی از این دو را دارند اما به اهدافشان نرسیده‌اند. مثلا پدربزرگ من ثروت داشت اما بی‌سواد بود. با این حال توانست با ثروتش، فرزندانش را برای ادامه تحصیل به آمریکا بفرستد. با این همه داشتن ثروت باعث نمی‌شود، همه بتوانند کسب علم کنند. بلکه به افراد بستگی دارد.
این سوال را در شبکه اجتماعی فیس بوک از کاربران پرسیدم. جواب‌های جالبی داشتند. نمونه‌ای از پاسخ‌ها در پی می‌آید. 
«
صد در صد ثروت. چون با ثروت می‌شود به علم هم رسید. این روزها تا پول نباشد از کسب علم هم خبری نیست. ولی اگر آدم فقیری باشی علم از هیچی بهتر است. البته ثروتمندترین مرد جهان از علم به آن مرتبه رسید. ولی ایشان نابغه بود. برای آدم‌های نرمال که به زور باید درس بخوانند ثروت یک چیز دیگر است»
«
آنهایی که می‌گویند ثروت، هم راست می‌گویند. اما من می‌گویم علم. علم ثروت می‌آورد و علم توانایی این را می‌دهد که ثروت چطور به دست بیاد و چطور استفاده شود. آنهایی که علم دارند و می‌گویند برایشان ثروت نیاورده باید بدانند، همان لحظه از خیلی‌ها ثروتمندترند، چون با علم خودشان، صاحب ثروت "خرد و دانایی"اند. اما اینکه ثروتمند به معنی پولدار نیست، یه امری جداست. من مطمئنم که علم چیزی جز ثروت نیست»
«
به نظرم عالمی که نتواند ثروتمند شود یک جای کارش می‌لنگد»
«
بستگی به محل زندگی دارد. بعضی کشورها علم و ثروت در کنار هم معنا دارند. اما در بعضی کشورها عالم شدن همان و کله‌پا شدن همان»
«
تا حالا رفتید روستا؟ دیدید این روستایی‌ها که نه علم دارند نه ثروت چقدر خوشند... دل خوش سیری چند؟»
«
در اینکه علم یک ثروت است و به نوع خود ثروت معنوی است، شکی نیست. ولی ثروتی که اینجا به آن اشاره شده، در واقع یک پول خیلی خیلی خیلی زیاد است که مسلما کسی بدش نمی‌آید. ثروت می‌تواند باعث پیشرفت علمی هم بشود. این است که پروژه‌های بزرگ علمی گاهی توسط انسان‌های ثروتمند حمایت مالی شده و به مرحله عملی رسیده است.»

کسی که از بچگی کار کرده و پول درآورده است.


آقای ح هنوز سال‌های کودکی را می‌گذراند که ناچار با پدرش به دوره‌گردی و فروش کالاهای مختلف در شهرستان‌ها پرداخت. او پس از سال‌ها تلاش اکنون توانسته است، یک کارخانه تولید عکس برگردان روی چینی را اداره کرده و حتی محصولاتش را به چندین کشور خارجی صادر کند. او نیز بیش از همه والیدن نگران ادامه تحصیل فرزندانش است. چرا که به اعتقاد او با وجود داشتن ثروت، علم هم لازمه تشخص اجتماعی است.


یک استاد دانشگاه صرف

 
ملیحه م لیسانس تصویرسازی دارد و در دانشگاه تدریس می‌کند. شغل اصلی او تدریس است. علاوه بر دانشگاه، موسیقی و آواز هم درس می‌دهد. عمر سی و چند ساله ملیحه، بیشتر صرف علم آموزی و تدریس شده است. حالا که در این شرایط قرار گرفته، می‌گوید، اگر در بازار به عنوان یک "بیزینس وومن" مشغول به کار شده بود و انرژی خود را صرف تجارت می‌کرد به مراتب موفق‌تر بود. چرا که با این همه تلاش هنوز نتوانسته است، یک خودروی معمولی تهیه کند. 

دانشجویان نخبه و المپیادی که فقط دنبال کسب دانش هستند.
مثالهای بی شماری در این زمینه  مانند دکتر محمد.خ هستند که علیرغم موفقیت های بسیار علمی از موقعیت مالی خوبی برخوردار نیستند. دکتر خ حتی موبایل و ماشین ندارد. بیشتر با پای پیاده آمد و شد می‌کند. ....
حمیدرضا .م دانشجوی دکترای IT‌ در یکی از دانشگاه های خوب کشور است. او با وجود داشتن 27 سال سن توانسته علاوه بر موفقیت در زمینه علمی، یک شرکت را نیز اداره کند. او از جمله دانشجویان نخبه و المپیادی است که هم اکنون در دانشگاه نیز تدریس می‌کند. به اعتقاد او دانش باید ضمانت دستیابی به ثروت باشد.

کارشناس (اقتصادی و اجتماعی)


دکتر عادل پیغامی معتقد است، علمی که نتواند ثروت به دنبال داشته باشد، به درد نمی‌خورد. او می‌گوید: چطور می‌توان به دکتر اقتصادی اعتماد کرد که حتی نتوانسته با تئوری‌های خود بازدهی اقتصادی زندگی‌اش را بالا ببرد؟ 
دکتر بیژن عبدی تشکیل شرکت‌های دانش‌بنیان را راهکار اساسی بهره بردن از علم در تولید ثروت می‌داند. راهکاری که بسیاری از کشورهای پیشرفته از آن استفاده کرده و توانسته‌اند به ثروت ملی خود بیافزایند. چرا که به اعتقاد او علم باید ثروت‌زا باشد. نه تنها برای خانواده‌ها بلکه برای کل کشور. او علم و ثروت را از هم جدا نمی‌داند. چرا که ثروت در دنیای امروزی متضمن پیشرفت یک کشور است.

«
سبک زندگی همان پاسخی است که ما به سوال علم بهتر است یا ثروت دبستانی‌ها می‌دهیم. البته نه سر کلاس انشاء توسط خانم معلم با یک سری موضوعات تکراری. بلکه با آنچه در رسانه تبلیغ می‌شود و روی آنتن صدا و سیما می‌رود و روی ورودی‌های مغز یک دانش آموز دبستانی تاثیر می‌گذارد.
اصلاح سبک زندگی و فراخوان رهبری از نخبگان برای این امر دغدغه‌ای است از جنس مطالبه احیای امر به معروف و نهی از منکر در اوایل دهه هفتاد یا از جنس پیام هشت ماده‌ای مبارزه با مفاسد اقتصادی دهه هشتاد یا درخواست برای راه اندازی کرسی‌های آزاداندیشی. می‌توان به این لیست ده‌ها مورد دیگر از این درخواست‌ها و مطالبات را افزود که احیانا ده سال دیگر رهبری دوباره خواهند آمد و در مورد هرکدام خواهند گفت صدبار گفتم کرسی‌های آزاداندیشی چرا کاری صورت نگرفت یا اگر مبارزه با فسادی که ده سال پیش گفتم انجام شده بود الآن این فساد بزرگ رخ نمی‌داد و یا الخ.

حتی شبها کنار اتوبان مشغول آموزش سبک زندگی هستیم
وقتی سیاست گذاری‌ها به شکلی باشد که دارا بودن در جامعه ارزش بشود، با سیاست‌های آموزشی و کلاس‌های چندمیلیونی کنکور و رشد مدارس غیر انتفاعی و دانشجوی پولی شاهد چرخش فضای دانشگاه و متعلق شدن‌اش به قشر غنی‌تر و بالطبع در آینده تشکیل بدنه‌ای از مدیران مرفه شویم، در تبلیغات تلویزیونی همگام بودن با تکنولوژی از تلویزیون ال سی دی گرفته تا مایکروفر و چرخ گوشت و جارو برقی اولویت یک خانواده مسلمان ایرانی معرفی شود و گوینده تبلیغات در صدا و سیمای جمهوری اسلامی با .... تمام بگوید ساعتی که به دستتان می‌بندید نشانه شخصیت شماست، فرهنگ مصرف‌گرایی و تجملات تمام قد به مغز مخاطب فرو شود و با دکوری که از خانه‌ها و آشپزخانه‌ها در سریال‌ها نمایش داده می‌شود مردم دچار یک خودکم بینی مفرط و فرو افتادن در یک مسابقه تجملات برای رسیدن به الگوی مطلوبی که شبانه روزی دارد تبلیغ می‌شود و حتی شبها در بیلبوردهای بزرگ اتوبان‌های تهران قابل رویت است بشوند، به نظرم طبیعی است که از دست همایش‌های میلیاردی و تشکیل فراکسیون‌ها و چاپ کتب کاری برای اصلاح سبک زندگی بر‌نیاید.....
مثلا فرض کنید وقتی یک دانش آموز دبستانی پدرش را می‌بیند که کارگر یک کارخانه تولیدی است و به علت مشکلات و تحریم ها احیانا چند ماهی هم حقوق نگرفته است و یک تنه با جیب خالی دارد با غول بازار و دست‌های نامرئی آن که به دور گردنش انداخته شده دست و پنجه نرم می‌کند. از طرفی دارد تلویزیون نگاه می‌کند که بازیکنان فوتبال بعد از گلی که نکونام به کره می‌زند در سال حمایت از تولید ملی و کار و سرمایه ایرانی و در اوج فشارهای تحریم و گرانی های بازار و بالارفتن فشار بر مردم برای یک شب دویدن در زمین از طرف مدیران ورزشی دولت .... نفری ۲۴۵۰۰۰۰۰۰ تومان پاداش می‌گیرند تصمیم می‌گیرد همان شب شغلی را برای آینده‌اش انتخاب کند که در جیره مواجب میلیاردی آن نه تحریم اثری می‌گذارد نه اقتصاد مقاومتی فشاری بر آن وارد می‌کند نه اصلاح امور مالیاتی را با آن کاری هست نه هیچ وقت حقوق میلیاردی‌اش هدفمند می‌شود و نه گرانی دلار و ارز مشکلی برایش ایجاد می‌کند و نه حتی رفت و آمد دولت‌های رنگارنگ دخلی به وی خواهد داشت. ناخودآگاه مغز دانش آموز دبستانی تصمیم‌اش را برای شغل آینده اش همان‌جا جلوی تلویزیون گرفته است. حالا این کودک حتی اگر سر کلاس برای جلب نظر معلم بین دوگانه علم و ثروت علم را انتخاب کند و برای گرفتن نمره ۲۰ با آب و تاب سه چهار صفحه در ارجحیت علم و در مزایایش نسبت به ثروت شرح بدهد یا حتی طی یک پاسخ تکراری مثل همه بچه‌های دیگر وقتی ازش بپرسند در آینده می‌خواهد چه کاره شود بگوید خلبان یا پلیس یا دکتر هیچ فرقی نمی‌کند. چراکه ما با ورودی‌هایی که به مغزش وارد کرده‌ایم شغل آینده‌اش را برایش مشخص کرده و حتی سبک زندگی‌اش را هم برایش ساخته‌ایم.

با این نسلی که با اولویت‌های ذهنی ما ساخته می‌شود شاید چندسال دیگر شاهد فوتبالیست‌های خوبی باشیم که با افزایش غنی سازی‌هایی که می‌کنیم برخلاف امروزی‌ها بدون نذر و سلام و صلوات موفق شوند به جام جهانی بروند ولی قطعا نه کارآفرینی برای کمک به تولید ملی ساخته می‌شود نه دانشجوی دغدغه‌مندی برای راه‌اندازی کرسی‌های آزاداندیشی و نه نخبه‌ای برای لبیک به رهبری در فراخوان اصلاح سبک زندگی. تا اولویت‌های ذهنی ما و مدیران ما جابجا نشود جست و جوی حل مشکل سبک زندگی در آسمان با آن هزینه‌های هنگفت همایش‌ها و چاپ کتاب‌ها و تشکیل کارگروه و کمیسیون و کمیته هم مقوله‌ای است مثل مقوله های دیگر که ده سال دیگر شاهد تشر دوباره رهبری برای کوتاهی در انجام آن خواهیم بود. به نظر با اندکی بازنگری در رفتارها می‌توان مشکل این یکی را همین جا روی زمین و در بین مردم حل کرد»